۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

ما جماعت خاطره باز

به بهانه پایان سریال وضعیت سفید

وضعیت سفید قصه ای دارد که بستر هیجان انگیز و عامل پیش برنده چندانی ندارد و اگر بخواهیم درست تر بگوییم هر چه قدر ساکن تر باشد و در عرض پیش برود،جذاب تر است چنین قصه ای را فقط از راه فضا سازی می توان سر پا نگاه داشت. کوشش به ثمر نشسته نعمت الله در فضا سازی چند وجه مشخص دارد:ابتدا انتخاب بازیگران.نعمت الله پیش تر هم نشان داده که استعداد گرفتن بازی های به شدت طبیعی از راه شخصیت پردازی های دقیق را دارد و اینجا این استعداد را به بهترین شکل نشان داده است.برای نمونه همانقدر که انتخاب هاشمی برای چنین نقشی طبیعی به نظر می رسد انتخاب لیندا کیانی می تواند شوکه کننده باشد.اما نه هاشمی همان هاشمی است که همیشه دیده ایم و نه کیانی آن دختر روی اعصاب سایر سریال هایش.همین که منیره را به عنوان زنی که تصویری مثبت در میان عامه مردم ندارد به این سادگی می پذیریم و با او همدل می شویم نشان از درک بالای نعمت الله از نقش ها و انتخاب هایش دارد.در مورد بازی گرفتن از نوجوانان فیلم هم دیگر نیازی به تعریف نیست که خودشان نشان داده اند چگونه می توان سطح یک سریال را فقط با نگاه های یک دختر بالا برد.امتیاز بعدی سریال در آوردن حس و حال صحنه است فضای عمومی حاکم بر وضعیت سفید یاد آور فیلم های دهه نود امیر کوستوریستا است:شلوغ و مملو از خیال پردازی:کمدی هایی با مایه های فانتزی .اما نعمت الله با حفظ فاصله خود و دخالت دادن شیوه بیانی اش در نمایش دنیای خانواده گلکار از افتادن به ورطه دام گونه فانتزی جسته و کاری می کند که در تلویزیون ایران حداقل دو شکل ویژه اش را در آثار عیاری و عطاران شاهد بوده ایم:ساختن سکوت لحظه حال.انتخاب جزئی ساده از زندگی و پیگیری آن چنانکه مهمترین اتفاق هستی است،از طریق بها دادن به فردیت آدم هایی که در جمع و با جمع معنی می یابند اما ویژگی های منحصر به فرد خود را دارند.
وضعیت سفید با همه فراز و فرود های گرد هم آمدن خانواده گلکار ،سرگذشت عبور امیر از خوان های بلوغ است.از خوابیدن کنار پیرزن مرده پس از آن رویای شیرین و فاتحه خواندن در اتاق آبی بگیرید تا ضایع شدن و به فلاکت افتادن و تضرع به درگاه خدا برای بخشیدن رفتارش.شخصیت برون گرا کنجکاو و اندکی سرگردان امیر وقتی دچار عشق شیرین می شود و همان میزان کنترل بر رفتار را نیز از دست می دهد و درست مثل گل های گلخانه پدرش از غنچه ای بسته شکوفا می شود و همزمان با بروز زیبایی اش عمر خود را نیز از دست می دهد و پژمرده می شود.در این بین اما عشق شیرین این گل را سر حال نگاه می دارد تا مهیای تبدیل شدن به مربای گل شود و آمیخته به شکر عشق بالاخره "شیرین"شود.این یکی شدن و گذشتن از خود برای رسیدن به دیگری و به عبارتی تبدیل شدن به دیگری،نیازمند تحمل درد و رنج فراوان است.بلوغی جسمانی که با زایشی دردناک در ذهن و روح همراه است.نمایش بصری این فرآیند مثل همه عاشقانه های درجه یک تاریخ سینما با کتک خوردن های فراوان و تحمل درد های جسمی و آمیخته شدن این درد ها با خون همراه است.شیوه ای که در سینمای روز جهان ،ژاک اودیار و در سینمای خودمان مسعود کیمیایی استاد در آوردنش از دل تصاویر هستند.در تمامی طول سریال ،امیر همواره در حال کتک خوردن از این و آن،آسیب دیدن در هر موضوع کوچک و تهدید و تحقیر است:تمام آن حرارت ها و هم زدن هایی که از او مربای گل خواهند ساخت.
به نقل از ماهنامه سینمایی فیلم شماره435

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر