۱۳۹۰ آذر ۶, یکشنبه

اپیدمی پنهان کاری در فیلم کوتاه

نگاهی به فیلم های چهارمین جشن مستقل فیلم کوتاه
48 سال از ساخته شدن جلد مار(مرحوم هژیر داریوش)یکی از نخستین فیلم های کوتاه داستانی ایرانی می گذرد.تا پیش از آن نه در وزارت فرهنگ و هنر و نه در تلویزیون جایگاهی برای فیلم کوتاه تعریف نشده بود و فیلمسازان تحصیل کرده در خارج بودند که به این زبان مستقل سینما معنا دادند.حالا پس از این همه فراز و فرود،فیلم کوتاه داستانی چه جایگاهی دارد؟ظهور تکنولوژی دیجیتال در این سینما چه دستاورد هایی داشته و چقدر این نوع سینما را ارتقاء داده ؟ از آن دوران که فقط بخش دولتی تولید کننده فیلم کوتاه بود سال ها می گذرد و اینک یک فیلمساز با کمی بودجه و مقداری بضاعت می تواند به ساخته شدن فیلمش به شکل خصوصی امیدوار باشد.به روایت آمار در ایران سالانه 350 فیلم کوتاه داستانی و به عبارتی هر روز یک فیلم کوتاه ساخته می شود که خوشبختانه سهم بخش دولتی در آن کمتر است.




نگاهی به آثار عرضه شده درچهارمین جشن مستقل فیلم کوتاه نشان می دهد که بخش اعظم آن ها را خود فیلمسازان و مابقی با کمک مرکز گسترش،انجمن سینمای جوان و دیگر نهاد ها تهیه شده. در بین فیلم ها نام بسیاری از فیلمسازان مشهور فیلم کوتاه که حالا از این عرصه دور شده و به سیاهه فیلمسازان بلند پیوسته اند خالی است.
فیلم های انتخابی چه خوب و چه بد،در هر صورت حدیث دورانی هستند که فیلمساز در آن نفس می کشد،بازخوانی دلمشغولی سینماگران از شرایط جامعه ای که سینمای اکرانش به درد بی دردی دچار است و الگوی آثار تجاری اش کپی برداری پاستوریزه از سینمای دهه پنجاه است.در چنین وضعیتی مشق های فیلمسازان فیلم کوتاه ،هرچند بد خط و احیانا ناخوانا،بسیار غنیمت است.این فیلم ها یا تجربی اند یا داستانی.فیلم های تجربی به موج جدید و گاه بازیگوشانه سینما تعلق دارد که دنیا را فراتر از یک روایت یا کپی برابر اصل می بیند و دوست دارد در ساختار و نگاه،طرحی نو دراندازد.دراین فیلم ها فیلمساز بیشتر درگیر لحظه های ناب تصویری است.مهمترین فیلم تجربی از این دست،نیوزیف(محمد اسماعیلی)است:در فضای رازگونه فیلم،آدم هایی سیزیف وار از پله های یک برج نیمه ساز بالا می روند و با رها کردن یک پر از بالای برج،به مسابقه ای نابرابر با آن می پردازند.
فیلم های داستانی بیشتر از جنس سینمای مستقل قصه گو هستند که گاه فقط خط قصه جسورانه ای دارند و بیش تر از همین ایده پیش نمی روند. در این بین با فیلم هایی هم روبروییم که به دلیل شکل نو داستان گویی و ساختار شکنی در فرم،بیننده را در ماهیت داستانی یا تجربی بودنشان مردد می کند.اگر جامعه را آبشخور اصلی فیلمسازان فرض کنیم سوال این است که چه اتفاقی افتاده که انعکاس آن در کارنامه یکی دو ساله فیلمسازان جوان به شکل مرگ،خود زنی،پرخاش،افسردگی،نا امیدی،انفعال و دیگر موج های منفی نمایان شده؟چرا در این فیلنم ها ترس این قدر به جان آدم ها افتاده؟چرا این همه پنهان کاری در تار و پود روابط آدم های این فیلم ها ریشه دوانده؟مشاجره هایی که به صورت فرساینده درون هسته مرکزی هر قصه اتفاق می افتد نشانه چیست؟بدون هیچ اغراقی در تمام فیلم های جشنواره آدم ها با لفظ های رکیک به هم دشنام می دهند و با دود کردن سیگار خود را آرام می کنند.متاسفانه اغلب این فیلم ها که نماینده نسل جدید فیلمسازان کشور هستند در جشنواره رسمی فیلم کوتاه تهران پذیرفته نشدند،نگاه کنید به اسم بعضی از این فیلم ها:آن گاه که چراغ ها دیگر سوسو نکنند،دیلیت،زندگی به رنگ بژ،قصه پسری که فرش نورش را خورده بود،جنایت و مکافات،با من حرف نزن،جاده مسدود است،پانسمان،این جا تاریک است،شیر تلخ،بادبادک های بی باد،دوری،لبخند شکسته،خاکستر شیشه هاو تجربه مردن من در شب سرد طولانی. از ویژگی این فیلم ها تلاش برای عبور از خط قرمز هاست و جسارت هایی که فیلمسازان در زمینه ایده ،ساختار و فرم به خرج داده اند مثل فیلم زیر پرچم (اسماعیل منصف)که پیدا کردن یک دامن قرمز توسط یک سربازبهانه ای برای یافتن صاحبش می شود.همه چیز از سومین جشن مستقل فیلم کوتاه در سال گذشته شروع شد.پس از یک سال توقف،از میان هفتصد ثر ،حدود پنجاه فیلم کوتاه به بخش مسابقه راه پیدا کردند که صرف نظر از چند فیلم مضمون اغلب آن ها  یاس دلمردگی یا انفعال بود. مثل آن دو(نقی نعمتی)در مورد اصرار یک مرد برای دار زدن خود با طناب و کوشش سربازی که می خواهد او را از این کار منصرف کند،مرد در تمام طول این فیلم در آن فضای مه آلود بین مرگ و زندگی دست و پا می زند.یا اویان(اسماعیل منصف)در مورد بازی غریبی که یک زن در دهکده ای مه آلود و برف گیر با خودش راه می اندازد.

ایده دیگر فیلم های کوتاه مستقل که فضای بسیاری را اشغال کرده مشاجره زوج های پرخاشگر و تلاشی خانواده است.این موضوع از آن جهت در فیلم های کوتاه برجسته است که ذهن اغلب فیلمسازان با تاثیر پذیری آشکار از سه گانه معروف اصغر فرهادی روی طبقه متوسط شهری متمرکز شده و موضوع هایی چون پنهان کاری،خیانت و نارو زدن،به مسائل اصلی این فیلم ها تبدیل شده اند،موضوع  غم ها و غریزه ها(کریم لک زاده) دروغ بین یک زن و مرد با شائبه خیانت است واز خلال این سوء تفاهم موقعیت های کم نظیری از روابط پر تنش زن و مرد خلق می شود.فیلم هر چند از نظر فنی چندان حرفه ای نیست اما به لحاظ شخصیت سازی و کارگردانی بسیار پخته است.همین طور است نارو زدن پسر جوان به دوست دخترش در فیلم نیم ساعته پایان روز(علی نقیبی)و زنی که شوهرش را در کمتر از چند دقیقه(احسان بیگلری)به شکل غافل گیرانه ای قال می گذارد.
تنها در دو فیلم ترانه ای برای لوبا (طوفان نهان قدرتی)وپیاده روی بزرگ(نیما عباس پور)از عشق زن و مرد گفته می شود که در این دو فیلم هم این خیال تنها در رویای آن هاست.ترانه ای برای لوبا با بهره مندی از یک درام جنگی و ته مایه سیاسی،روایتی نوستالژیک از یک عشق پر رنگ است که در هیاهوی جنگ گم شده.سبک و سیاق کار از گرایش فیلمساز به ضد عاشقانه های کیشلوفسکی حکایت دارد.بی این که این شیفتگی نگاه تجربه گرای کارگردان را منحرف کند.پیاده روی بزرگ نوستالژی غم باری در مورد آدم های خاطره باز جنگ و حسرت خواری آن هاست.راوی فیلم ماموریت دارد آخرین پیام همکلاسیش را که در جبهه شهید شده ،به دختر مورد علاقه اش که حالا ازدواج کرده برساند.این پیام که می تواند روح جوان ناکام را در گور آرام کند،تکه جا افتاده تمام زندگی هایی است که در رابطه بین آدم ها در فیلم های این جشنواره دیدیم:خوش بختی.